آشوب

  • این موضوع 3 پاسخ، 3 کاربر را دارد و آخرین بار در 6 سال، 2 ماه پیش بدست
    مشارکت کننده
    به‌روزرسانی شده است.
نمایش 3 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #307
      مشارکت کننده

      میزند دل ز دوری او فریاد و فغان
      میزند دست به هر در و نیست از او نشان
      یا رب در وجودم چنان آشوبی به‌پاست
      که نیست فهم آن در وجود دِگران
      دگر راهی نیافتم در دو عالم پیدا و نهان
      تو ببخشا و بچرخان چرخ چرخان
      تا بیابم راهی و شوم رها ز آشفتگی هر دو جهان

      آرورا .

    • #315
      مشارکت کننده

      درود
      سپاس از این احساس
      شاد باشید و تندرست

    • #318
      مشارکت کننده

      درود بر شما
      سپاس از اشتراک این شعر
      اولا درمورد قالب شعر که مشخص نیست از چه قالبی بهره بردید چون اگر غزل است که یک مصرع کم دارد و اگر شعر نو است که اصلا در ساختار به شعر نو نمیخورد پس با این حال درباره ی وزن شعر هم نمیشود نظر داد

      درمورد زبان شعری هم که باید عرض کنم تعبیرات و عبارت ها خیلی وقته قدیمی شدن و متاسفانه از خلاقیت شاعری برای ساخت تعبیرات جدید و عبارت های نو چیزی هویدا نیست

      همچنین شعرتون آدم رو به یاد اشعار حافظ میندازه که در فضای شعری سر در گمه چون مشخص نیست شعر عارفانه است یا عاشقانه
      در ابتدا عاشقانه است و در انتها درون مایه ی عرفانی هم پیدا میکنه که خب از نظر من و شاید خیلی ها باعث سر در گمی فضای شعری شده

      در نهایت هم پیشنهاد میکنم بیشتر از آرایه های ادبی بهره ببرید
      شرمنده که زیاد حرف زدم
      مانا باشید.

    • #327
      مشارکت کننده

      متشکرم توتیا جان
      حرف هاتون خیلی بهم کمک کرد دفعه بعد حتما از آرایه های بیشتری استفاده میکنم و به قالب شعر توجه میکنم
      چون این دومین شعری هست که سرودم هنوز ناشی ام و خیلی چیزا رو از قلم میندازم .
      در حقیقت شعر درمورد عاشقیه که عشقش رو از دست داده و به هر دری زده نتونسته کاری کنه برای همین به خدا متوصل شده
      بازم متشکرم

نمایش 3 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.