من کودکی از جنس پاییزم

نمایش 8 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #310
      مشارکت کننده

      من کودکی از جنس پاییزم
      روبه روی من زمستان است
      پشت سرم تابستان

      تابستان را ندیده ام
      فقط وصف کودکانه شنیده ام
      در پاییز به دنیا آمده ام
      در زمستان بزرگ خواهم شد

      از سرما بیزارم
      من پرتقال شهسوارم
      که با سوزش باد میسازم
      من درخت کاجم
      که زیر برف سبز می ماند
      وَ میدانم روزی خواهم مرد

      زمین جای خوبی است برای خوابیدن
      با پتویی از جنس خاک

      ولی سنگ قبرم گلبرگ یاس می شود
      خانه ام خانه ای نو
      و این زمستان
      که نوروز می شود.

    • #311
      مشارکت کننده

      سلام
      عالی قلم زدین .

      زمین جای خوبی است برای خوابیدن
      با پتویی از جنس خاک

      ولی سنگ قبرم گلبرگ یاس می شود
      خانه ام خانه ای نو
      و این زمستان
      که نوروز می شود.

      • #312
        مشارکت کننده

        سپاس از شما برای حضورتون
        لطف دارید
        مانا باشید

    • #316
      مشارکت کننده

      درود بر شما
      احساس شما زیباست و بر دل به خوبی می نشیند
      اما سه نکته
      استفاده از ضمایر بسیار دیده می شود در شعر شما
      و دیگری اینکه شعر کمی به سمت توضیح رفته بهتر است کمی به مخاطب فرصت و فکر و فضا سازی بدهیم
      و در آخر ایجاز در شعر را فراموش نکنیم و از تکرار بپرهیزیم

      جسارتم را ببخش

      • #317
        مشارکت کننده

        درود بر شما
        سپاس از لطفتون و ابراز نظرتون
        بسیار خرسندم کردید زیرا نقد را بسیار دوست دارم
        اولا در شعر سپید تکرار جایز است و خب البته این نظر بنده است زیرا فکر میکنم باعث زیبابی میشود
        ایجاز رو هم بله کاملا موافقم و تاجایی که در توانم بود سعی کردم بهره ببرم
        در نهایت در مورد فضا سازی و فرصت دادن به مخاطب چون از آن جایی که در ذهن من این شعری سیاسی اجتماعی بود
        نیاز دیدم کمی توضیح به مخاطب بدهم و خب در شعر سیاسی اجتماعی باید نوع دیدگاه رو مشخص کرد و دیدگاه رو صریح بیان کرد که خواسته ی من هم همین بوده است

        مانا باشید.

    • #344
      مدیرکل

      سلام پوریای عزیز
      لطفا اسم و فامیلتون رو جهت جلوگیری از سرقت ادبی در پروفایل درج کنید.
      ضمنا جهت درج شعرتون در صفحه رسمی اینستاگرام نیز به نام و نام خانوادگی تون نیاز داشتم.
      سپاس

    • #345
      مشارکت کننده

      درود
      خیلی ممنون از شما
      انجام شد

      مانا باشید

    • #434
      مشارکت کننده

      دست‌های تو

      صبحی روشن‌اند

      صبح جمعه‌ی پاییز

      که زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم.
      شعر در مورد پاییز

      مثل بوسه ی پیش از خداحافظی

      تکلیفت روشن نیست

      من چقدر ساده ام

      که هنوز فکر می کنم

      روزهای آخر پاییز

      تمام طلسم ها باطل می شود

      و تو مرا فتح خواهی کرد.
      شعر در مورد پاییز کودکانه

      چشم های تو …

      بلوط زاران “بورصه” اند در پاییز

      برگ های درختانند بعد از باران تابستان

      و “استانبول” اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ
      شعر در مورد پاییز کوتاه

      آدم ها گاهی خاکستری اند

      نه بودنشان آرامت می کند و نه رفتنشان!

      گاهی چنان با عشق می آیند

      که هُرم نگاهشان

      و عطر حرف هایشان

      روحت را می نوازد

      و گاهی چنان بی مِهرند

      که تو می مانی

      پنجره ای رو به پاییز،

      بغضی تلخ،

      و سکوت و سکوت و سکوت….
      شعر در مورد پاییز و عشق

      پیچک های سبز دلم

      ناباورانه پاییز نیامدنت را باور کرده اند

      و در نارنجی پیراهنش رنگ باخته اند
      شعر در مورد پاییز و انار

      در عصر یک پاییز

      در اتوبوس بودیم

      دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

      سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

      سبز خرم کرده بود.

      از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.
      شعر در مورد پاییز شاملو

      پاییز از چشمان من شروع شد

      از برگ ریزان دلم

      از نارنجیِ سکوتم

      که مشت مشت دلتنگی به آسمان می پاشید
      شعر در مورد پاییز اخوان ثالث

      پاییز

      نگاه خشکیده ی من بود

      بر تنِ خسته ی کوچه

      و عشق نافرجامی

      که داشت کم کم غروب می کرد …
      شعر در مورد پاییز ترکی

      مهربانم مهر به آخر رسید!

      اولین باد پاییزی نبودی..

      یعنی نمی‌خواهی اولین

      بارش آبان را اینجا باشی!؟
      شعر در مورد باران پاییز

      فراموشت کرده ام

      و حالا

      همه چیز عادی شده

      باران که می بارد

      پنجره را می بندم

      دیگر یادم نیست

      غروب جمعه

      چه ساعتی بود !

      پاییز را

      تنها از روی تقویم می شناسم !

      فراموشت کرده ام

      اما …

      گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن

      تنگ می شود
      شعر درباره پاییز و باران

      چقدر صدای آمدنِ پاییز

      شبیه صدای قدم های تو بود

      ملتهب، مرموز، دوست داشتنی…
      شعر در مورد زمستان کودکانه

      چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

      نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!

      چقدر صدای خش خش برگ ها

      شبیه صدای قلب من است

      که خواست، افتاد، شکست…

      چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است

      نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست…
      شعر درباره پاییز کودکانه

      چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست

      شبیه کسی که بود، رفت

      کسی که دیگر نیست.
      شعر در مورد زمستان برای کودکان

      عاشقت شدم که وقتی پاییز شد

      و هر کسی رفت توی لاک خودش

      کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد

      عاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی

      که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها

      عاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند

      و آدم ها من و تو را با هم ورق بزنند

      آن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم

      دلم خواست عاشقت شوم

      تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم.
      شعر کودکانه در مورد فصل پاییز

      پاییز آمد و

      من‎ ‎ساختن لحظات ناب را بدون تو حرام کرده ام
      شعر در باره زمستان کودکانه

      فصلی در راه است

      با اشک هایی که

      هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده

      خشک می شوند!‏

      و عشق

      پنهانی ترین

      رازِ پاییز‎ ‎‏ است.‏
      شعر در مورد پاییز برای کودکان

      تابستان را که داغ نیامدن کردی

      پاییز را سرد نبودن نکن؛

      گناه دارد…
      شعر در مورد پاییز برای کودکان پیش دبستانی

      تو را در کوهستان به خاطر می آورم

      به هنگام در به دریِ باد

      وقتی پلی را از جا می کند

      در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست

      و پرچمی که پاییز را دشوار کرده است.

      تو را به هنگام باریدن باران

      -حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند–

      تو را در مه

      وقتی که به رود نزدیک می شود

      چون پیغامی خونین به خاطر می آورم

      و سنگ‌ها

      سعی می کنند خونت را پنهان کنند
      شعر در مورد زمستان برای کودکان پیش دبستانی

      چه کِیفِ خوبی دارد

      کنارِ تو پاییز را ریختن

      کنارِ تو برگ را نوشتن

      کنارِ تو خوب بودن،

      خوبی کردن

      چه‌کیفِ خوبی دارد

      کنارِ تو برف را، آدم برفی را

      وَ بهار وُ هرچه خوب را،

      دوست داشتن !
      شعر های کودکانه در مورد پاییز

      وقتی می‌ایستی، زمین نمی‌چرخد

      جهان بن‌بست می‌شود

      وَ هیچ کس به کارش نمی‌رسد

      راه رفتنَ‌ت،

      بیراهه را راه می‌کند وُ

      قدم زدنَ‌ت، پاییز را ناز
      شعر کوتاه عاشقانه در مورد پاییز

      من یک پنج شنبه

      در دل آذر

      در میانه ی پاییز

      در اوج تقویم

      جا مانده ام!
      شعری کوتاه در مورد پاییز

      لب های من

      بی قرار فصل هایی ست که تو

      بهانه ی شادی هایش هستی

      نمی خواهم به کسی توضیحی بدهم

      فقط می خواهم که تمام پاییز امسال را در آغوش تو باشم

      بعضی چیز ها را نمی شود به مردم فهماند.
      شعر های کوتاه در مورد پاییز

      وقتی درخت

      در راستای معنی و میلاد

      بر شاخه های لخت

      پیراهن بلند بهاری دوخت

      با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه

      اما دریغ

      چشمم چه تلخ تلخ، پاییز را دوباره تماشا کرد

      و دیگر جوان نمی شوم
      شعر نو کوتاه در مورد پاییز

      روز باشد یا شب؟

      بهار باشد یا پاییز؟

      قصه این است که در گذر همه ی فصل ها

      من، دلم فقط تو را می خواهد.
      شعر های کوتاه در مورد فصل پاییز

      برایت

      دلتنگی عصر پاییز را می فرستم

      مثل کلاغ های دم غروب

      هیچ جا نیستم

      فقط گاهی

      یکی از پرهایم می افتد.
      شعر درباره پاییز و انار

      عاشق پاییز بودم

      اکنون برای زمستان جان می دهم

      آخر عزیز دلم

      تو خودت را

      در لباس های زمستانی ات دیده ای؟!
      شعر در مورد پاییز از شاملو

      مرا برای روز مبادا کنار بگذار!

      مثل مسافرخانه ای متروکه ام

      در جاده ای سوت و کور

      یک روز

      خسته از راه می رسی و

      جز آغوش من

      برایت پناهی نیست.
      شعر درباره زمستان اخوان ثالث

      چه‌قدر می‌توانستیم بیدار باشیم

      یک شب پاییزی، که بادهای پاییزی

      همه‌ی برگ‌های درختان را بر زمین ریختند

      به زیر برگ‌ها رفتیم

      و برای همیشه خوابیدیم.
      شعر در مورد باران پاییزی

      می خواستم

      بهار به خانه ات بیاورم

      و دیگر قانع نباشی

      به گل های چسبیده به فرش

      می خواستم

      بهار به پیرهنت بیاورم

      و از آنجا سفر کنم

      به سرزمین های کشف نشده

      اما هر دری باز کردم

      پاییز در بادهایش از راه رسید

      روی هر پنجره ای دست گذاشتم

      زمستان

      آخرین تصویر در حافظه اش بودشعر در مورد پاییز و خزان

    • #563
      مشارکت کننده

      با درود

      ممنون از اشتراکی که داشتید

      مانا باشید.

    • #566
      مشارکت کننده

      واقعا عالی بود ???

    • #567
      مشارکت کننده

      ممنون از حضور گرمتون

      مانا باشید.

نمایش 8 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.