کودک که بودم

نمایش 2 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #75
      مشارکت کننده

      کودک که بودم

      حیاتی بود که هیچ گاه وسعتش را درک نکردم

      سالها قبل از تولدت قایم شدی و

      من چشم باز کردم

      تا امروز…

      کودک که بودم

      وقتی خدا دلش میوه می خواست تگرگ می بارید

      تا من و پرنده کوچکی که روی شانه ام لانه کرده بود

      یک دل سیر رنگین کمان بکشیم

      کودک که بودم

      بازی چرخ فلک بود

      تاب می آوردیم

      بلد بودیم چگونه در جوی آب دنیا را وارونه ببینیم و

      تن آب بازی کنیم

      کودک که بودم

      سه آرزو بیشتر نبودم

      همه را لبخند ببینم

      آرزو هایم برنده شوند و

      آخرین میوه بهشت دست بگذارد در دستم

      در چشمهایم خانه کند

      لبهایش طعم “دوستت دارم” بدهد

      و ذهنم را تا فراموشی داغ هم آغوشی ببرد

      بهارم! ببین!

      در تو خلاصه شده ام

    • #172
      مشارکت کننده

      با سلام و احترام
      احسنت دنیای کودکی را زنده کردی برایم

      • #179
        مشارکت کننده

        ممنون جواد عزیز
        لطف دارید

        • این پاسخ 6 سال، 3 ماه پیش توسط admin اصلاح شده است.
    • #300
      مشارکت کننده

      سلام
      ممنون بابت اثر زیباتون

      همه را لبخند ببینم
      آرزو هایم برنده شوند و
      آخرین میوه بهشت دست بگذارد در دستم
      در چشمهایم خانه کند
      لبهایش طعم “دوستت دارم” بدهد
      و ذهنم را تا فراموشی داغ هم آغوشی ببرد
      بهارم! ببین!
      در تو خلاصه شده ام

نمایش 2 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.