باز باران بی ترانه

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #602
      مشارکت کننده

      #باز_باران

      باز باران …دیشب آمد
      بی ترانه ….
      بی بهانه
      سرزده آمد به شعرم ….
      گشت مهمان ….
      بی تعارف ….
      بی تکلف …
      خیلی ساده
      زمزمه میکرد بر لب
      شعر خود را …شعر باران

      باز باران …با ترانه ….
      با گهرهای فراوان …..
      میزند بر سقف خانه ….

      گفتمش باران ولی آن کودک ده ساله اینک پیر گشته ..
      اینچنین باید بخوانی ….
      باز باران بی ترانه ….
      باز باران بی بهانه …
      پر ز اندوه شبانه ….
      پر ز غم های زمانه ….
      فارغ از آن شور و حال کودکانه …
      می چکد بر سقف خانه …
      یادم آید من که روزی
      کودکی پر جست و خیز و شاد بودم…
      فارغ از این ناخوشی های زمانه …
      کودکی آسوده و آزاد بودم ….
      نیست اما در من اینک
      آن نشاط و شور و حال نوجوانی …..
      بر سرم اینک نشسته برف پیری ….
      خسته ام من دیگر از این زندگانی ….
      باز باران با ترانه …
      کو ترانه …کو نشاط عاشقانه
      این زمان پر گشته در هر کوی و برزن …
      شیون اندوهگین پر ز ناله ….
      آه و نفرین بر زمانه ….
      باز باران با ترانه می چکد بر سقف خانه ….
      خانه ام کو …
      خانه ات کو ….
      کو کجاست آن خانه که گویی تو در این قصه هایت …
      خانه ویران گشته از جبر زمانه …
      خانه را من یاد دارم خانه ای زیبا و کوچک …
      بود اما پر ز عشق و الفت و مهر و محبت …
      خانه اینک خالی از مهر پدر گشته برایم …
      مادر اما …آخ مادر
      مادرم خم گشته اینک پشت چون دالی ز درد این زمانه …
      چهره زیبای مادر …
      پر ز چین و پر چروک از غصه های این زمانه …
      چشم باران خیس شد از شرم و چون قطره ز چشم خود چکید …
      لیک با خود این چنین میگفت باران …
      باز باران بی ترانه…
      باز باران بی بهانه …
      باز باران بی نوای عاشقانه …

      #سعیدعرفانی

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.