باز باران …

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #603
      مشارکت کننده

      باز باران
      با ترانه
      نغمه های عاشقانه
      میخورد بر سقف قلبم
      یادم آرد روی ماهت
      یک شبی از فصل پاییز
      دست در دستت سپردم
      من و تو تنهای تنها
      عشق بود و یک خیابان
      حال من خوش بود اما
      ثانیه آن را عوض کرد
      قسمتی از ظلمت شب
      عشق من را سفت بغل کرد
      دستم از دستت رها شد
      من برایت یک شما شد
      باز باران بی ترانه
      میخورد برپشت پلکم
      من که یک شاعر نبودم
      زجر عشقت شاعرم کرد
      درد دوری عاقلم کرد
      شهریار اما چه بهتر
      خوانده است این را ز قلبم
      گر از یادم رود عالم

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.