طبیعت در شعر بخش ششم کورش بهزاد

به انجمن شاعران جوان خوش آمدید انجمن ها شهر انجمن اشعار موضوعی طبیعت در شعر بخش ششم کورش بهزاد

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #4063
      مشارکت کننده

      خدا ، در بامداد(ی)
      رفتن آخرین ستاره!

      کلمه ها زنده اند ؛
      روح و شخصیت دارند!
      کلمات غمزه های مسافران اغواگرند!
      حسود و فریبکارند !
      مثل ابلیس، احساس را به بازی می گیرند!
      درک و فهم را ، به بازی می گیرند!
      فکر می کنند؛ حتی نقشه می کشند!
      درختان، کوهساران و ستارگان
      به کلمه ها، اعتماد نمی کنند!
      هرگز با آنها، حرف نمی زنند!
      نیک می دانندکه
      حرفها گزافه گویند !
      فقط لاف زده اند که
      خدا را تعریف کرده اند !
      به باور آنها، هر واژه ای ، تنها
      شان خدا را پایین آورده است !
      خدا را ، در اشکال و نشانه ها می توان یافت !
      درون شمایل رنگین کمانی بی همتا !
      از زبان داستانی که حرف نداشته باشد!
      خدا را نمی توان نوشت، می توان خواند !
      خدا ، در ابتدای بامداد،
      هنگام رفتن آخرین ستاره،
      میان روشنایی روز، خواندنی ست؟!
      خدا در رخساره ی خورشید،
      این دختر باکره ی قدیس ، خواندنی ست!
      خدا در میان ستارگانی،
      که همچون حواریون،
      گرداگرد زمین گرد آمده اند،
      خواندنی ست!
      مخلوقاتی مبهوت خواندن یکتای خالق !
      دیگرجایی نمی ماند برای
      چند واژه ی سیاه کار بی ارزش،
      که از اندیشه ی سیاه انسانی به وجود آمده!
      شماره ثبت کتاب مار در شاهرگ باور شهر ark:/13960/t55f91v45 قابل دانلود در لینک زیر

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.