طبیعت در شعر بخش هفتم کورش بهزاد

به انجمن شاعران جوان خوش آمدید انجمن ها شهر انجمن اشعار موضوعی طبیعت در شعر بخش هفتم کورش بهزاد

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #4064
      مشارکت کننده

      رستن ازمکر انسان!

      مرد بادت مرگ ! اگر آیی شبی؛
      کام گیرم در برت ، لب بر لبی !

      حسرتا، شاها ! که طرحی نو زنی !
      شیوه ی آدم، ز بن ، برهم زنی !

      کاش جای این،، من زیبای زشت !
      خاک بود و پاره ی دیوار و خشت !

      بو که پروین و ثریا بودمی !
      بوی خوب و خواب گلها بودمی !
      می شدم تاریک در ژرفای شب !
      تای پرواز شهاب، همتای شب !!

      ارغوان باشی پر از گلبرگ ناز !
      بی ریا بنشسته ، در کنه نماز !

      وه که می بودم هزاران کهکشان !
      جذب، در شب ،، پر زنور و بی نشان !

      آرزو دارم چمن زارت شوم !!
      آنچنان محو تماشایت شوم !

      بوکه، برف هر زمستان می شدم !
      بوی باران بهاران می شدم !

      کاش بودم تار دست آسمان !!
      گوشه ای می خواندم از نامردمان !

      شرمم از هرنقش وکیش نابکار !!
      نیک آیینی ندیده روزگار !

      بس زنامردی شنیده گوش ما !
      کوه دردی مانده بر آغوش ما !

      زیستن، این سان، فنا یا زندگی ست؟!
      رستن از انسان بد، وارستگی ست.
      شماره ثبت کتاب مار در شاهرگ باور شهر ark:/13960/t55f91v45 قابل دانلود در لینک زیر

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.