طبیعت در شعر بخش چهارم کورش بهزاد

به انجمن شاعران جوان خوش آمدید انجمن ها شهر انجمن اشعار موضوعی طبیعت در شعر بخش چهارم کورش بهزاد

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #4061
      مشارکت کننده

      پوسته ی سرد زندگی!

      بی امان ، باد است و باران، شاهکار سرنوشت !
      کی توان از رنج آدمها حکایتها نوشت؟!
      گونه ها سرد و شکسته، چشم ها پیر و کبود؛
      مانده پای پیر خسته، در خم چرخ کبود؛

      آمده از هرطرف، فریاد باد و سیل رود،
      رفته خون از دیده و بر دیدگانش، اشک و دود؛
      دست ها سرد و گلین، در دستبند روزگار؛
      هر چروکش ، تکه نانی، دارد از پروردگار!
      بی خبر از حال فردا؛ بیخود از روزی که رفت؛
      کودکی، در خواب؛ بامی آمد و بیدار رفت !

      دید چوب سوخته، بود آن درخت سبز روی !
      سبز آمد، تیره شد؛ ازدست بخت تیره روی !
      خم شده پشت خر او، از درخت تیره بخت!
      دلخوش ازکاهی که می گیرد؛ بهایش کارسخت!
      شامگاه قتل کاهی، که چنین افتاده خاک !
      رقص گندمزار دیروز است بر دامان پاک !
      برگها خشکیده از دشنام پاییز دمان !
      شاخه ها خوابیده اند، از ترس رگبار خزان !
      گرگ با جنگل گلایه می کند از حال زار !
      ابر می بارد به ساز پرنمش، دیوانه وار !

      ترس معنا می شود در دست سرد زندگی !
      ببر ، موری می شود، در زیر پای بندگی !

      مرد خونین روی خاک آلود، هرجا راکه دید،
      خون آهش از دو دیده بر سروجانش دوید !
      خفته ساز زندگی در سینه ی تنهای او؛
      از دلش بشنید آوایی، که شد ماوای او؛

      کاردنیا بین، چه سان بر ما، گران، نان آورد !
      باچه جرمی، بی گناهی را به زندان آورد؟!

      با همین آواز، چشمان بست و از هریاد رفت؛
      اشکها و دردها، گو، در، دمی، برباد رفت!
      شماره ثبت کتاب مار در شاهرگ باور شهر ark:/13960/t55f91v45 قابل دانلود در لینک زیر

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.