غزل هیچ

  • این موضوع 5 پاسخ، 6 کاربر را دارد و آخرین بار در 3 سال، 5 ماه پیش بدست
    مشارکت کننده
    به‌روزرسانی شده است.
نمایش 5 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #2828
      مشارکت کننده

      از هوا و هوس خود قفسی ساخته ام
      گل بی خارم و با خار و خسی ساخته ام

      غم بی هم نفسی از نفس انداخت مرا
      از خودم بهر خودم هم نفسی ساخته ام

      آه… آغاز سرازیری اشک است ز چشم
      بهر این قافله بانگ جرسی ساخته ام

      هیچ بودم… و همان هیچ که بودم هستم
      فکر می کردم از این هیچ کسی ساخته ام

      از من خویش ندیدم به جز آئین هوس
      با چنین جامه ی بی رنگ بسی ساخته ام

      دور می بینمت ای دوست ولی نزدیکی
      چون که از آینه ی دل عدسی ساخته ام

      طاها ملکی

    • #2835
      مشارکت کننده

      درود برشما..شعرزیبایی بود

    • #2861
      مشارکت کننده

      سلام و درود – احسنت

    • #2865
      مشارکت کننده

      درود خیلی زیبا

    • #2917

      درود طاهای عزیز
      غزل زیبایی بود ..قافیه سختی انتخاب کردی ولی خوب از پسش بر اومدی.. محتوا و ساختار خوبی داه این غزل …و تصاویر عاطفی و تخیل باید بیشتر کنی تو کارت ..
      موفق باشی

    • #2943
      مشارکت کننده

      احسنت،بسیار زیبا
      مانا باشید

نمایش 5 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.