منطق سیاه

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #5002
      مشارکت کننده

      عصر یک جمعه‌ ی تلخ. توی یک کنجِ خرابِ کوچه ای پاییزی
      غمِ تکرارِ شکست مثه یک وسوسه یِ لبریزی
      دستمو کشید به این دامِ بلا
      توو سرابِ لحظه ها شدم رها
      رعشه ای بر بدن و از هوسم
      لرزه زد ثانیه ای در نفسم
      توو هجومِ بی امانِ صحنه ها ،گم شدم از خود و پیدا نشدم
      خسته از خودم درونِ بی کسی ، دیوِ زشتی ام که زیبا نشدم
      مونده توو سکوتِ بی رحمِ نگاه
      زیرِ رگبارِ سوالِ گاه به گاه
      که چی بود آخر این لغزشِ تن
      که کدوم خاطره شد پاسخ این پرسشِ من
      ته دنیای سیاهی پیِ یک نورِ سپید
      ذهنم اون تناقضِ تلخُ شنید
      خنده زد به بخت و انتخابِ من
      کاغذ و منطقُ و قانونُ و درید

      پیام عبداللهی -شهریور ۱۴۰۱

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.