نان شب عید

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #477
      مشارکت کننده

      یاد دارم عید بود ودست تنگ
      سفره هفت سین خالی بود ولنگ
      نان سنگک سکه و سیری نبود
      سیب سرکه سبزه و ماهی نبود
      دیگ پر آبی بر روی اجاق
      چشمهاخیره به آن گشته براق
      بوی سبزی با برنج از کوچه بود
      ماهی سرخ کرده هوشم برده بود
      چرخ می زد بچه ی همسایمان
      با لباس عید نو در کوچمان
      ناگهان دیدم پدر شرمنده بود
      اشک درچشمان اوخون گشته بود
      تا شنیدم من صدای دوره گرد
      میخرد میز و کمد یا تخته نرد
      مس کهنه ،آهن وتنگ سفال
      قالی کهنه ،لوله ها واتصال
      مادرم آهی کشیدچیزی نبود
      پدرم بغضش شکست درمانده بود
      بارالها شکر تو این زندگیست
      اول عیدست نان درسفره نیست
      خواهرم ناگه چنان بیرون دوید
      گفت آقا سفره خالی میخرید

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.