همزاد

  • این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 5 سال، 1 ماه پیش بدست Azar به‌روزرسانی شده است.
نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #1002
      مشارکت کننده

      بگو سیب ! در کنج خاطراتم نقش لبهایت کمرنگ شده
      روزهایم خاموش می ماند در ظلمات چشمهایت
      و دیگر سوسویی در اعماقم شعله ور نمی شود
      نامحرمی در میان نیست
      آسوده اشک بریز در تُنگ تاریک دلت
      که مثل سیر و سرکه می جوشد
      مرا در خود غرق کن
      تویی که گم شدی در تاریخی مبهم
      در سالی که تحویل نشد
      و خوابی عمیق تو را در بر گرفت

      در میان رویاها،
      گیسوان تو نقش می زند بر موج های خروشان سبز رنگ
      زیبای خفته در آغوش مرگ !
      همچو پری در دل سیاه شب
      که پیاپی جام مردن سر می کشی
      بیدار شو ! از این کابوس شب های بی رحم
      که خنجر می زند بر زخم کهنه ات
      چشمانت را بگشا !
      مرا در نگاهت بشوی
      می رقصم !
      برایت حاجی فیروز می خوانم
      سکه سکه دلم غنج می زند
      و سوگ هجران سر می دهم
      مرا هیچ وقت بخاطر نیاور !
      که در رویاهای دیروزت جان دادم.

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.