یادداشتی برای تو

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #6725
      مشارکت کننده

      اینجا  با عاشقانه هایم  برایت مأمنی آفریده ام.  
      خستگی هایت را به من بسپار ، چشمان پر مهرت را باز کن ، نگاهت را کش بده به انتهای صدای من .
      اینبار خورشید طلایه دار را به تماشایت دعوت کردم .
      دستم را در جیبم فرو میبرم وبا با خنده ای کوک و بَرنده، تحیر خورشید  را پاسخ میدهم.
      خب میدانی ، تو گرم تری روشن تری  اصلا تو خورشید تری !
      با تو  ریشه دوانیده ام و به شکوفه نشسته ام، پُرم از عطر سیب . سرت را برگردان من نزدیکای بازوانت ایستاده ام  برخیز دستانت را به من بده تا با شاپرک های طلایی همسفر نور شویم …

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.