نفس باد صبا ، رایحه می افشاند
نسترن ، غمزه کنان ، آینه می گرداند
آناهیتا ، به فرمان اهورامزدا
عشق می ورزد و میخندد و میخنداند
یک قدم مانده به برگشت پرستوی امید
عشق را در وسط معرکه می رقصاند
نو بهار امده با خنده ی فواره ی عشق
غنچه با لهجه ی احساس ، غزل می خواند
دامن باغ ، پر از لاله و سنبل شده است
حافظ از رایحه ی عشق ، سخن می راند
“مژده ای دل که مسیحا نفسی ” آمده و
به گل افشانی نوروز ، فرا می خواند
در صف آرایی گلهای شقایق ، ساقی
باده میریزد و با قهقهه می نوشاند
در هیاهوی بهار و غزل “یاس خیال”
پشت این پنجره غوغاست ، خدا میداند
لاله بیدار شد از شور اهورایی عشق
فرش راه گل سرخ آینه می تاباند
محمد جوکار ” یاس خیال ” اسفندماه ۱۳۹۵