اشکهای بی جوابم ، روی بالِش می چکید
آه سنگینی ، بنرمی لای شعرم می خزید
شعر من ، در کوچه های پیچ پیچ و برزخی
پلک بر هم می زد و ناباورانه می رمید
چشمهایم تا ورق میخورد ، روی عقربه
تیک تاک ثانیه ، همراه دردم می تپید
بغض هایی که کنار قاب عکست چیده ام
لابلای خاطرات ناتمامم می دوید
آآآآآآه …. ژولیده ترین کابوس سرگردان من
باز هم ناقوس غم ، در شعرهایم می دمید
بیخ گوش باغچه ، پروانه ی “یاس خیال”
پیله دلشوره ها را ، دور دردم می تنید
وااااای … ای تصویرهای ناتمام شعرها
فرصتی آیا به این دلواپسی ها می دهید ؟
نیمه جانی مانده از من ، زیر این غمواژه ها
لااقل دلشوره های این غزل را ، می خرید ؟
محمد جوکار “یاس خیال” ۱۳۹۵٫۱۱٫۲۹