جام تهی

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #6829
      مشارکت کننده

      جام تهی

      ای دل چه کنی ناله
      سوزی دل دریا را
      مستی نشود چاره
      افسرده ی تنها را
      بشکن تو سبو ها را

      در شام پریشانی
      گهواره ی خود بر دوش
      بیداری تو خواب است
      گویی شده ای مدهوش
      برخیز ز بیداری

      هجران چه بلایی شد
      این راه نه کوتاه است
      طالع نشود پیروز
      چون فاصله در راه است
      فرسنگ چه معنا شد!

      افسون مطلب از چشم
      کاو غرق تماشاییست
      کز سلسله ی مویش
      پابند تمناییست
      جهدی کن و بلوا کن

      آیینه ی غم بشکن
      در ماه تماشا کن
      آیین قفس برچین
      لبخند به دنیا کن
      دامن پر غوغا کن

      از جام تهی حاصل، مستی نشود جانا
      وز جانب اهل دل، پستی نشود جانا
      چشم سر و دل وا کن، با عقل تماشا کن
      کز بی خردی کامل، هستی نشود جانا
      روحت همه دریا کن

      عباس(یزدان) عظیمی
      بهار ۱۴۰۳

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.