حرف حقی از ازل بر دوش شعرم می خزد

به انجمن شاعران جوان خوش آمدید انجمن ها شعر انجمن شعر عروضی حرف حقی از ازل بر دوش شعرم می خزد

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #481
      مدیر

      من فرو می ریزم از حسی که مرگم دایرست
      خسته ام ترسم ستون ِخیمه ی مستکبرست

      دام و دار و تیر و تیغ و قصه ی حلاج چیست
      کافری در سالروز ارتحالش ذاکرست

      روح خواران تسلسل جسم را سر می کشند
      جسمْ این پوک رونده‌ بر زمین بایرست

      توری از جنس عزا بر عمرمان انداختند
      برکَنش شاه خرد!مور دعا کی قادرست

      عاقلان صبر پیکر دره را می دوختند
      دره می خندید و می گفت:عاقلان در خاطرست

      حرف حقی از ازل بر دوش شعرم می خزد
      آه! من با این کراهت انزوایم جابرست

      سعیدتابان

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.