الهی
من از ناله آن بی گناهِ سر به راه میترسم
از آه و درد بی اختیار در سینهِ آن مردان نا خدا میترسم
الهی
من از حق آن زن بینوایِ بیخبر از ماجرا میترسم
از نگاهِ کودک نشسته بر زانویِ پدرِ دل خسته میترسم
الهی
من از اشک و بغض آن نفس بریده و شرور میترسم
از آه و فغان آن دلدادهِ بی اختیار می ترسم
الهی
از ذوق و شوق و مرگ ِناگهانی آن مردک خردمند می ترسم
از داغی و سردی آن رفیق افسرده سخت می ترسم
الهی
من از مکر و وسوسهِ دم به دم ابلیس میترسم
از نشستن مِهرِ اشتباه بر قلبهای بی گناه میترسم
الهی
تو دانی چه کس خطا کرد و افسار دل او چرا برید؟
من از دل بردن و دل بریدن ناگهانی از بندگان خدا سخت میترسم
# کبری خانم ( دختر همسایه ام )