سوار بر قطارِ فرشتگانِ در فرار
قرار دارم با کسی
قرار!
صندلی به صندلی فشرده
مرد به مرد
و زنانِ زنده در جیغ و هوار…
بی قرار…
قرار دارم با کسی
قرار!
بوق های بی رونقِ قطار پشتِ قطار
و فرشتگان در فرار
از هزار آیینه ی لکه دار
به مقصدِ کار و سوارِ چالاک و جارِ آرامش و قرار!
قرار دارم با کسی
قرار!
ما فرشتگانیم
همه در فرار
و با کسی قرار داریم
قرار…
با کسی که کار و سوار و جارِ آرام و قرار
در بارِ هزار بهارِ بی قبل و بعد
کنار گذاشته است
کنار…
پیاده شد کسی غصه مند و نزار
در فرار از فرار…
قطار پشت قطار پشت قطار پشت قطار
فرشتگان و من
همه در فرار…
ایستگاهِ بعد:
هزار هزار هزار هزار مزار!
نقشه اش چیست
این روزگارِ بی بند و بار؟
محمدصادق شریفی (لیلاک)