خطوطی حامل از سکوت/در نهایت جبر
بند و بساط آهی فراهم است/در جدال خواب و بیداری/مغز سوت میکشد و قلب تیر/در نبرد سرزنش و پاسخ
بغض پنهان و ندامت آشکار/در حکومت نظامی ترین حالت ممکن احساساتم/حدود ساعت ممنوع/قیام تعلقات با شعارِ احقاق حق/سوار بر موج استیضاح
مقابل چشمانم میتازند/به ناچار احساسم را سرکوب و حقم را اجهاف میکنم/حالِ کدخدای قبیله پرستی را دارم که مجال وداع با قبیله اش را نداشت/کمی تنها تر از تنها/به موازاتِ مجازات/میان جنگی نا برابر/خط بطلانی بر تقلا کشیده ام/درنهایتِ شرافت جرعه به جرعه کیش و ماتم را مینوشم/خسته ام ،به رواقِ خواب میروم