سوگند

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #459
      مشارکت کننده

      اینگونه جان ادمی ز تن برون شود
      دل پاره ازستم، پیاله ای زخون شود

      نامهربان بود این چنین باما سرایام
      تدبیرشد گویی برایم که چون شود

      دیدی تبسمم تو نگویی که سرخوشم
      تعبیرخنده های من شاید جنون شود

      آری،چشیده ام ازاین پیاله جرعه ای
      تلخی کامم نه کاسته بلکه فزون شود

      باری به کنج عزلتم تابیده و ملول
      چن پیشتر رخصت نخواست غم تادرون شود

      نوشانده اند مرا لبالب زجام زهر
      سوگند خوردم تا ابد دلم مصون شود

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.