به انجمن شاعران جوان خوش آمدید › انجمن ها › شهر انجمن › اشعار موضوعی › عشق یعنی
برچسب ها: عشق یعنی-وحید فراهانی-غزل
- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 1 سال، 1 ماه پیش بدست vahid_f بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
-
23/03/21 در 21:57 #5439مشارکت کننده
ریشه ات سبز شاخ و برگ ت سبز تر
چون درخت سیب در باغ بهشت … سیب هایت سبزه هایت پر ثمر
زلف تو در باد یعنی عیش و نوش
در فراهم کردن عیشم بکوشیک قدم در عشق با من آمدی
صد قدم نزدیکتر گشتم به پیغام سروشفهم تو در فهم عام الناس نیست
اینکه دل بردی که حق الناس نیست؟شعر در وصف تو گفتن کار کیست؟
مهر را باید بپردازم و لیکن چاره نیستحق طلب اما تمام حق دلست
این جهان با عشق تنها خوشگل استکیست در دوران ما شیدا شود؟
تا بدست آوردن معشوقه اش تنها شود؟پیش چشمم فصل ها تاریک بود
مرز های روز و شب باریک بود
تا بهم میخورد چشم پاییز بود
بی قراری،صبر و درد یک ریز بودصبح در ایمان و شب در کفر میشد سپری
شعر شد هامون برایت تا ز یادم نبری
آنقدر در خون دل غلطیده ام شیدا شدم
من شدم دریای خون از خون خود دریا شدم
این غزل ساده ست و پیچیده مگیر
درسها ساده ولی آموزگاری سخت گیردر میان شعر ها خوابت گرفت
در تمام نیمه شب باید نوشت
درس عشق آداب دارد جان من
آسمان آفاق دارد در چمن
دیگران بودند و رفتند و روند
چون وزغ ها سوی مردابی جهندبنویس با قلمت سطر نخست
شیشه ی پنجره را باران نشست
شیشه ی پنجره آلوده نبود
شیشه ی قلب مرا باران شستآسمان آبی نبود بی رنگ بود
ماه مهتابی نبود دلتنگ بود
کاشکی رنگین کمان اصلا نبود
کاش دل هامان فقط یک رنگ بود
رنگ عشق رنگی شبیه آسمان
آسمان تشبیه دریا و دریا به آن
عشق ینی عاشق بخشیدنم
یک تنم اما برویاند هزاران از تنمعشق یعنی بوسه بر پیشانی ات
گل برای تو بچینم آورم مهمانیتعشق یعنی در خدا معنا شوی
عشق یعنی غرق در دریا شوی
عشق یعنی هیچکس یعنی همه
عشق معنای سکوت و همهمهعشق میگوید تویی اندیشه ام
عشق یعنی تو درختی ولی من ریشه امعشق یعنی شب نشینی با غزل
عشق یعنی خلق شیرینی ،عسلعشق یعنی شادی شوریدگی
عشق یعنی تازگی،پوسیدگیعشق یعنی در بیابان قطره آب
قطره های آب ناب یک سرابعشق یعنی عاقلی شیدا شود
زشت تر از زشت هم زیبا شود
عشق یعنی که به دور افتاده ای
با نگاهی مهربان پیدا شودعشق یعنی اینکه من آیینه ام
سنگ ها پرتاب شد بر سینه ام
دیده بودم آسمان ماتم گرفت
تا که این باره دلم را غم گرفت
روی دوشم بار صد کوه بزرگ
از میان من گذشت نوح بزرگآه از دست دلم بارانی ام
در میان موج ها طوفانی ام
من نمیدانم که هستم من نمیدانم
من همان هستم که تو میدانی امشب در این ظلمت چه نورانی شده
شب در این گهواره زندانی شده
تا شروع فجر ذکرم یاد توست
این من ویرانه ام آباد توستبا سخن حق را ادا نتوان نمود
در سرآغاز عشق را آسان نمود
لیک عشق آسان نبوده از ازل
درد عشق و هجر میگردد فقط ضرب المثل
عشق چون حق واژه اش پنهان بود
در همه عمرم فقط فهمیده ام ایمان بود
عشق یعنی درد یعنی صبر یعنی راستی
عشق یعنی یک تکامل یک جهش یک کاستی
عشق یعنی یک تفاوت یک تفاهم آشتی
عشق یعنی هر کجا بودی محبت کاشتی
وحید فراهاتی- این موضوع 1 سال، 1 ماه پیش توسط vahid_f اصلاح شده است.
-
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.