عیار عشق

برچسب ها: 

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #6738
      مشارکت کننده

      دَم ز وصال خود زنم
      یا نزنم چه سود اوست
      گه که گراز میشود
      اهوی ناز وچابکم
      این که شبی به صبح اوست
      دم ز طلوع نمیزنم
      یا که غروب دامنش
      میکده را زشرق بَرَد
      روی زمین که برنشست
      دامن صحن زین شکست‌
      من ز پیاده جسته ام
      او که سوار میرود
      همسفر غلام او
      در سفر قمار ماست
      ما که شراب دیده ایم
      روی زشرم بُرده ایم
      حال چو عاشقان ماه
      در بن چاله چوله ایم
      ما زفضا نبوده ایم
      پس به کجا رفته ایم؟
      باز کجا روانه شیم؟
      از پی کی،کجا شویم
      حس گر اشنام گفت
      لعنتی این بهانه است
      عشق بها نداده است
      رو که پیادگان ما
      سنگ بریده پا شوند
      فاصله جایز است،گیر
      چشم ندیده ات گشود
      حیف!که گناه میشوی
      من به تمام میرسم
      عشق چقدر هوس کُند؟
      وزن کُنش که خالص است
      🙂وحیده کهرازه

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.