شعر های تو خون میکند تمام دل ها را
ماندنت برده است آرامش منزلها را
آفتاب کجا تواند آب کند یخ این قلب ها را
ماجرای تو جان فرساست بسی ساروانها را
قصه تلخ تو می برد آرامش ساحل ها را
تو چرا یاد نداری آن قول و قرار با خواهر ها را ؟
پس چرا باز، آتش میزنی بال و پر سار ها را ؟
مگر ندانی جزء فراق راهی نیست این دردها را؟
مگر شود به جزء صبر حل کرد این مشکل ها را؟
حال بگو ، آیا جز گریز راهی هست مرا ؟
دیدی که، دوزخ زبانه میشود چو بیند روی مجرمها را
# کبری خانم
-
این موضوع 1 ماه، 1 هفته پیش توسط فاطمه کریمی اصلاح شده است.
-
این موضوع 1 ماه، 1 هفته پیش توسط فاطمه کریمی اصلاح شده است.