به لب دریا چو بیابان آب نمی یابم
در این جهان بی پهنا یار نمی یابم
به آسمان چو گردم نیم ، ستاره ای
برای بخت و کمال نمی یابم
به سرکوی کوی دوست بهریک نظری
در آنجا به جز طعنه و ریا ، نمی یابم
به خود پیچم ز درد ناله چون کمند
درخودم جاه وریاست وجلا نمی یابم
به اوگویم که من بجز فنانمی خواهم
ولی یار با محبت و رضا نمی یابم
به وقت درد و رنج و مهنت و اندوه
در برم یار با وفا نمی یابم
به وقت سمع و سور و. شادی
دربرم یاروهمدم و همسری نمی یابم
به سرش فهم و شادی و ادراک
در خودم جز پوچی و فنا نمی یابم
به شیوه ها و ناله هایم نگر عاشق
که جز از غم ، زندگی نمی یابم
به شاعربگوبارخود بندوزحمت کم کن
که هرجا نگرم مهر ومحبت نمی یابم