من سعیدم

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #6834
      مشارکت کننده

      من سعیدم
      فرزند خدایی به نام پدر که گندم را ممنوع نکرد !
      کاشت و برداشت و نان کرد
      و فرزند خداوندی به نام مادر که جهنم را در آتشگاه سوزاند
      برای تولد نان و گلاب و شراب
      و برای نور
      و گرمایی همتای آغوش
      من تو هستم!
      زاده زمین
      فارغ از زمان
      ورای بودن
      اهل هر جا که تو باشی
      و گلی برای بوییدن …
      درختی بهر سایه ای…
      یک وجب خاک بهر آسودن …
      و یک فنجان چای …
      در کنارش کتابی …
      من از قبیله آدمم
      اما با آدم ها سالها فاصله دارم
      نه عقب مانده ام
      نه جلو رفته ام
      تنها ، به افق آنها زمانم را کوک نکردم
      و سازم را نیز …
      می توانم بدون نقاب در میان آدم ها راه بروم
      بخندم
      گریه کنم
      آواز بخوانم
      نگران نگاه های خیره شده نیستم
      پچ پچ آدمها ذهنم را آزار نمی دهد
      و باورهای آدم ها اندیشه ام را پریشان نمی کند
      سخت تر از سنگم
      لطیف تر از باران
      آزاد تر از پرواز
      رها تر از رود
      خالی تر از فریاد
      و پر معنا تر از سکوت
      من ! خودم هستم
      و همین برای خودم بس است
      و برای جهان نیز …
      جهان است که ممکن است برای من بس نباشد
      اما من خودم را محدود به جهان نمی کنم
      گاهی که حوصله ام سر می رود
      خودم را به وسعت ذهن بیکرانه خویش مشغول می کنم
      یا از آن بهتر !
      کودک می شوم و کودکی می کنم
      گاهی نیز دیوانه می شوم و زندگی می کنم
      سعید جلالفرد _ ۲۱ فروردین ۱۴۰۳

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.