همه جا هستی هنوز…

برچسب ها: 

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #6848
      مشارکت کننده

      زیرِ درختِ سیبی
      نسیمی در گوشم زمزمه کرد
      زمزمه اش تیمارِ جانم شد
      به یکباره صدای تو را به یادم آورد
      درخت، سیبی به سمتم انداخت
      سیبِ سرخی بود
      به یکباره لبانِ تو را به یادم آورد
      آن طرف، لابه لای زخم های درخت
      پشتِ مویرگ های سبز برگ
      آسمانی
      آبی می تپید
      رخسارش مرا حیران کرد
      به یکباره روی تو را به یادم آورد
      با خود گفتم که دلا، ای عشق
      همه جا هستی هنوز
      در آسمان و ابرها
      میان شاخه ها و برگ ها
      در عمقِ زیباترین زخم ها
      آری چشمِ من
      همه جا هستی هنوز

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.