پاییز

  • این موضوع 2 پاسخ، 3 کاربر را دارد و آخرین بار در 6 سال، 2 ماه پیش بدست
    مشارکت کننده
    به‌روزرسانی شده است.
نمایش 2 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #374
      غیرفعال

      گیرم تو بهاری و من غمزده پاییز
      تو شعر دل انگیزی و من سوز غم انگیز

      تو جنگل آکنده و سرسبز شمالی
      من دشت جنوبی کم وخالی و بی چیز

      تو خفته لب ساحل دریای رهایی
      من کشتی بشکسته ی با موج گلاویز

      بیدادگر! حالا که نداری سر یاری
      پس محض خدا گل به سر زلف میاویز

      از عاشق بیچاره رخ خویش بپوشان
      ای ماه رخ ای صاحب چشم هوس انگیز

      این عاشق دیوانه که از خود شده بی خود
      هرگز نتواند کند از چشم تو پرهیز

      سخت است بران شاه وطن دوست که تنها
      دیدار کند با همه ی لشکر چنگیز

      تا مردم این شهر همه شر همه خوابند
      یکبار بیا رحم نما برمن و برخیز

      بردار نقاب از رخ و آتش بزن عالم
      در جام لبم جرعه ای از شهد لبت ریز

      *بیداد*

    • #398
      مدیرکل

      سلام جناب علی پور گرامی
      شعر بسیار پر احساس و زیبایی بود.
      نمی دونم چرا شعرتون توسط یک کاربری غیر فعال درج شده
      لینک نام کاربری تون رو ایجا قرار می دم.

    • http://shaeranejavan.com/profile/Bidad/
      • این پاسخ 6 سال، 2 ماه پیش توسط admin اصلاح شده است.
      • این پاسخ 6 سال، 2 ماه پیش توسط admin اصلاح شده است.
  • #421
    مشارکت کننده

    بسیارعالی وپراحساس

  • نمایش 2 پاسخ رشته ها
    • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.