کوتاه تر از قامت جنگ

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • نویسنده
    نوشته‌ها
    • #4465
      مشارکت کننده

      اقوام و یاران را یکایک همه را غرق در این چند متر پذیرایی کوچک پر سکوت لبخند زنان تلخ میان همهمه لالایی و یک در دو لنگ باز تک حیات سیمانی پر ترک خانه کلنگی و پر از تقدیر تلخ و غم کده

      هق هقه بی اشک طولانی منه نوزاد ترگل عمق حلقومی ز فریاد لبریز تشنه آغوش مادر تشنه شیر و نوازش میان نطفه بد هایی ب ظاهر میهمانان اقوامانی پسر دوست بیزار از بچه دختر و غریب و سر زده

      گویی ک دنیا تخت پادشاهی و تنها سلطه ام با شعر خوانی ام ب زیر سنگری محکم و پاک چادر نماز مادر و بالشت سخت سفت دو دستان پر از زخم و ترک سوخته سیاه و خسته کوفته بی جان پدرم

      قصه های نصفه نیمه نصفه شب از قهقهه را پس چ عجیب تک جهان را پر شد از عارامش من با نوای ناز نوازش پدر شور و شوق وصل گیره های رنگی شانه نرمی رخت خوابم با شعر خوانی و قصه بر سرم

      یار و دلبر یاورم همدم سیاه سایه خویشم سایه ی مهجوب نجیب اضطراب و ترس و وحشت که مبادا سایه ها و سایه ام در هرشبم در خلوتم با سایه بازی روی دیوار اتاقم او کند بر من نظر

      آنچنان در دل خود آشوب و جنگ کشتار و خون برپا شده که نشود از وحشت حرف دهان های بدون چفت و بست را من به ناچار سالیان سال از غم گریان کنم سفر

      مادرم گر چه دورم از تو و یارم پدر پس با همان درد دو زانو و کسالت کهنه ات هرشب مرا از ته اعماق دلت یاد و دعا کن در نماز و رکعت و سجده قنوت های پر از ذکر و نیاز هرشبت

      بگذرا در خیالاتی سرم را بر دو پایت بگذارم تا غم دوری و نفرت عاشقان شکل گرگ را به فراموشی دهم تا پر شوم از داشته ها و داشتنت
      تا من ز شوق لالایی هایت چشانم تر شود

      چه بدشکل و بد قوارس دوران تریلی و خوش جانباز تهوع درد و بی حالی شکم برجسته ام آخر چه شد خط چروک زیر چشم و پیشانی و چند تار گیس هایم درنگی مثل برف

      چشم به راهم تک پسر عمر و وجودم را خیالم بر گرفته افسوس و صد افسوس و هزار افسوس ها موقع دردی سر زده چهره یار بی خیالم بی رحمانه غریب و وحشت ناک تر از انگ و تحمت ها و حرف

      مرگت آرزوی من و تک فرزندت پس تو نه فرهادی نه مجنونی تو نه سایه سر خواهی بود با زبان سرخ بی مهری نگاهت کخ پر از سردی و خفت دود و دم باز غمار باز بیخیال و بد وقیح

      بر چه اصرار و اساسی اسم خود را کوه نامیدی مرد تو فقط تن لرزه های من و طفلت در جهان خواهی بود شرم سرافکندگی ات کو و کجاس من نخواهم بود و نیستم لایق بد و بی راه ها و الفاظ سخیف

      صبح زود را سر رسید اشتهایم کور کور است چمدان بقچه و بارم را چه زود آماده شد حتی زودتر از منه پیر و شکسته خوشبختی خودت را تو با چه حقی با سالمندان پر از اه و نفرین اه کردی معامله

      تا جان و دل دارم رسا از ته دل خواهم گفت که ننگ بر اولاد بی واجدان و نافهم و خلف من برایت از خدایم چنان نفرین را بستم به تو که روز خوش را حسرتت پس تو نباشی پدر و یارت نباشد حامله

      این بخش کوتایی از ۷۳ خط از دکلمه شعر کوتاه تر قامت جنگ فرزاد صابرپور است و نسخه اصلی شعر ۳۵ دقیقه است و خالق این اثر تصمیم داشت بخش کوچکی از شعر خود را خلاصه ثبت کند و خالق این اثر به نام کوتاه تر از قامت جنگ نویسنده تئاتر کوتاه تر از قامت جنگ خواهد بود

      ارادتمند فرزاد صابر پور
      متولد ایذه استان خوزستان

      ۱۷/۱۰/۱۴۰۰

نمایش 0 پاسخ رشته ها
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.