پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشتهها
-
مشارکت کننده
بیا اصلا خودمان را گول بزنیم، بیا فکر کنیم دنیا این شکلی نیست. دنیا جنگ نیست. دنیا جای بنگ نیست. جیب مردم…، پای آن ها لنگ؟ نیست. بیا فکر کنیم دنیا جای دل خوری و نا رفیقی جایی برای کلک و زرنگی؟ نیست. بیا فکر کنیم پاییز دلگیر نیست و انسانیت آلزایمر نگرفته است. انسان الزایمز نگرفته. عجب حوصله ای، حوصله غافل گیر نیست. بیا ای محتاج محبت مرا با خودت جنگ نینداز من می دانم ترس چیست و معنای تنهایی. بیا با خاطره ها نرد عشق ببازیم و لحظه ها را با گرمای شادی های نه چندان کوچک زندگی زینت دهیم. من و ترس و عکسی از بوسه . مسعود فلاحت منش
مشارکت کنندهباران آمد / در دل سیه شب/ یادم آمد /روزگار غربت کودک/ عروسک کوکی یعنی شعور/ اشک های کودک یعنی شهود / تبسم معنا ندارد وقتی خنده بر لب خشکیده/ باران آمد تا فکرم خیس کند یا که بشورد. مسعود فلاحت منش
مشارکت کنندهآزادی فقط یک واژه نیست.
مشارکت کنندهوقتی تو ایستاده ای/ بالا و پایین مجلس ندارد/ شعر تو می درخشد/ من شرم از قهر، اشک، و خنده های زمانه/ گیسوی مهربانت شاد یا رنجور/ چشمان تو بغض سنگین دارد/ حضورت سرشار از ترنم باران/ و من یک فکر و تو یک اندیشه ی ناب/ تو ایستاده ای/ و من هیچ کاری نکردم/
مشارکت کنندهنقش تقاش اشک اوست خوشا پر کشیدن خوشا دل سپردن
مشارکت کنندهیک درد/ یک زخم/ مرد عاشق/ زن عشق ورزی/ مرد در آغوش زن/ زن معاشقه با مرد/ این شوهر آن همسر/ احسنت به این خبر/ مرد با زن دیگر/ زن با مرد دیگر/این است خیانت/ این است جنایت/ نمی دانم/ در آشفته بازار هوس/ مرد و زن پی یک کس/ یا این هوس نیست/ این یعنی…
مشارکت کنندهگاهی دل رسوای جهان است. / جهان در اغوش خدا./ خدا خدا خالق زمان است./ خدا نه نیست از بنده جدا
در خود فرو می روم از تنهایی. /.وای بر آهنگ رسوایی.
می روم از این شلوغی ها. / حالم به هم خورد از دروغگویی ها
آرام می گیرم هیچ /در زندگی پر پیچ / نمی دانم به چه حالم/ می دانی چیست فکر داغانم/
گاهی دلم می خواهد خود را بغل بگیرم./ گاهی دلم می خواهد خود را دغل ببینم/
گاهی رسوای جهانم/ وای از حرف چاخانم. مسعود فلاحت منشمشارکت کنندهزمان/ آب/ مقداری از خاک/ قسم به چشمان بی تاب/ مادر من/ خاک/ از بازگشت/ چه باک. مسعود فلاحت منش
مشارکت کنندهمن خریدار نازم، سنگ اندازی کار من نیست ، با خاطره های تو در پس کوچه های ذهنت آشنایم
زخم زبان به تو نمی زنم، رها کن مسیر برگشتن را، فراموش کن.
درخت تنومندی که سال ها در شاخه های بازوانش آواز خواندی، با کوله باری از خاطره فراموش نشده نشسته است، ناز من بخند، پدر به ناز تو خبردار ایستاده است. مسعود فلاحت منشمشارکت کنندهآسمان غمگین/ دل غمگین/ دوست ،دشمن/ دشمن ،دوست/ سخن از اوست.
عروض نمی دادم/ شعر کوتاه/ نثر به درازا/ حرف من این است/ شعرم نمکین است/ لحظه ها را دریاب/
در خانه ی ما واژه ها بازی می کنند/ در خانه ما حرف ها طنازی می کنند/ در حانه ی ما دوست اگر دشمن است/ در خانه ی ما دشمن اگر دوست/ خانه خانه ی اوست/ به یاد خدا باش. مسعود فلاحت منشمشارکت کنندهدر پایین و بالای مجلس شاعری جوان نشسته است. /سکوت او تصویر نکاهش، لبامو بسته است/ راهی پیدا نمی کنم به چشمان خسته ی ادبیات/ شاعر جوان و دلخسته، در سکوت هم ادبیاتش افراشته است.
مسعود فلاحت منشمشارکت کنندهبستری از بود و نبود
هرچه بود
چراغ زندگی بود
در هر دم یاد خدا
در دلم نشان بندگی بود
تو در چه اندیشه ای
بی غرضی افتخار ابدی بود.
مسعود فلاحت منشمشارکت کنندهکنج دیوار چوب کبریت ایستاده و من به تماشای باران ایستاده م غافل از خزان پیش رو و دور از اندیشه در حال عبور. سر را بلند کن به دور دست بنگر به شعله ی تابان خلاقیت که سطر به سطر به نگارش در می آید. بیاندیش. فصل ها درگذر و هر گوشه زندگی محل عبور. مسعود فلاحت منش
مشارکت کنندهگریزی نیست در نقش شیرین و فرهاد در دایره باطل سرگرمی چرخ دنیا.
مشارکت کنندهآن چه نداشت، نازبالش، خواب داد./ مسعود فلاحت منش
-
نویسندهنوشتهها